ستاد مبارزه بابحران های یهویی

ستاد مبارزه بابحران های یهویی

دختر: خفه شو بي شعور ديگه بامن حرف نزن
پسر: چرا من كه كاري نكردم :|
دختر: اون دخدره كه داشت رد ميشد خيلي جذاب بود نه؟
پسر: من اصن نگاش نكردم به جون تو...
دختر: از اينا خوشت مياد چرا با من دوست شدي؟ خوشگل بود نه؟ ...
... پسر: نه بابا خيلي هم معمولي بود، قده متوسط, هيكل استخوني ، روژه لبه صورتي ، رنگه ناخوناشم كه بنفش بود ، با مانتوئه زرد ، شبيه رنگين كمون بود ...
دختر: فقط سايزه سوتينشو فك كنم نمي دوني..
.برو ديگه سمته من نيا عوضي ...
پسر: اي بابا من كه ... من عاخه ...!! راستي چقدر لاغر شدي...
دختر: واقعن عزيزم؟
پسر: خيلي هم خوشگل شدي...
دختر: آره همه مي گن عزيزم....
پسر: ببخشيد به اون دخدره نگاه كردم
دختر: قربونت برم الهي، من بهت اعتماددارم.... راست گفتي لاغرشدم؟

"ستـــاد مبــــارزه با بحران های یهویی"
[ دوشنبه بیست و هفتم خرداد 1392 ] [ 16:32 ] [ ♥kio ]


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 10 تير 1393برچسب:, ] [ 12:25 ] [ mahdi ]
[ ]